الهى من آن بنده نافرمانى هستم که فرمانش دادى ، فرمانت نبرد.
اى واى بر من ، اگر کوهها از گناهان من آگاه مى شدند،بر سر من فرو مى ریختند.
اى واى بر من ، اگر باکوله بار سنگینى از معصیت در پیشگاه او حاضر شوم . با دل و روئى سیاه ، دست و پائى ستمکار، چشم و گوشى گنهکار، و زبانى نافرمان .
اى واى بر من ، اگر از من پرسند:
چگونه به مخلوق زیباى من دل باختى ، و خالق زیبائى را نیافتى ؟
اى واى بر من ، اگر از من پرسند:
چگونه به غیر من پیوستى ، و از من بریدى ؟
اى واى بر من ، اگر از من پرسند:
آیا این همه نعمتها بس نبود که بر فرمان من گردن نهى ؟
چه کنم ، چه بگویم ، که نتوانم . اما از فضل و کرم تو نومید نیستم .
اى خداى عادل ، با من عدل مکن که بیچاره خواهم شد، به من فضل کن تا گره از کارم گشائى .
گرچه مى دانم که مستوجب عقوبتم ، اما اگر تو خواهى ، مرا بخشى .
پس دستم بگیر و مرا رها نکن . توفیقم ده تا چنان باشم که تو خواهى ، نه چنین که من ، دوستت باشم نه دشمن .
الهى کفى بى فخرا ان تکون لى ربا، و کفى بى عزا ان اکون لک عبدا
الهى انت کما ارید فاجعلنى کما ترید